اصالت مهدویّت

موضوع بحث، اصالت مهدویّت، مصلح و منجی بر اساس فلسفه ی تاریخ است. تاریخ، حوادث و تطورات زندگی است، ولی فلسفه تاریخ، پیام هایی است که این حوادث، به بشر آینده و حاضر می آموزد. سخن این است که اصالت مسئله منجی و مصلح و در آیین اسلام، مهدویّت، بر اساس فلسفه ی تاریخ است.
نخستین پرسش این است که رویدادهای تاریخی و جامعه ی بشری، چه پیامی دارند و آینده را چگونه پیش بینی می کنند و سرانجام این ستم و فساد چه نتایجی به بار خواهد آورد؟
همان طوری که پیروان برخی فلسفه ها بدبینانه گفته اند: سرانجام،‌ این قدرت است که پیروز می شود و در جهان، هر کسی که قدرت به دست او است، حاکم خواهد شد و محور حکومت و دولت نیز جز«قدرت»نیست. در چنین تفکری، مظلومان قلع و قمع می شوند، جهان و زندگی بشر به سوی تباهی می رود و یأس همواره چون ابر تیره، بر جامعه های انسانی سایه می اندازد و دستاوردش بی پایه و اساس بودن بحث، از منجی و حضرت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مصلح خواهد بود.
بنابراین باید دید متن تاریخ چیست، دلایل تجربی و استقرا چه می گوید و ادیان چه نظری دارند؟ آیا اندیشه های فلسفی، جهان را جدا از هم دانسته و برای رویدادها، استقلال قایلند، یا این که جهان یک پارچه و با حوادث مرتبط اند. اگر درست نتیجه بگیریم، به رمز آیه ی:
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ...»(1)
هم می رسیم و باور می کنیم که جهان، به سمت نابودی مستضعفان پیش نمی رود.
بر این اساس، رویدادهای جهان دارای پیامند. این بحث را فلاسفه ی غرب مفصل مطرح کرده و فلاسفه ی اسلامی نیز در مباحثی مانند نبوّت، ولایت و امامت به آن پرداخته اند. در غرب، عده ای مانند «اسپینوزا»(2)و پیروان او و هم چنین«کیاک شاردون» بر این باورند که جهان جبر الهی است- نه جبر مارکسیست ها و ماتریالیست ها- و خداوند، عالم را به صلاح و تقوا این گونه به جلو می برد و مشیّت نیز خواست او است و بشر دخالتی ندارد. در برابر این بحث، برخی فلاسفه می گویند: جامعه ی بشری در عین حالی که با مشیّت الهی سیر می کند، انسان خودش نیز در این حرکت مؤثّر است. در سرنوشت آینده ی بشر، دو دست مؤثرند: دست خدا و دست بندگان خدا و جهان نیز به سوی دولت واحد می رود. این، سخن فلاسفه، غیر از «کانت»(3) است.
بحث های فلسفی، اساساً جنگ و تباهی را مطرح می کنند که ناشی از بدبینی پیروان «هِگل» و «مارکس» و یا صرفاً جبر و قضای الهی است که هر دو دارای اشکال است؛ می گویند در این که به سوی صلح می رویم تردیدی نیست، اما این حرکت ها و روش ها از جانب اراده ی مردم است.
بحث سومی هم مطرح است که اراده ی خدا را در کنار اراده و حرکت مردم می بیند. در هر صورت، اینها بحث های علمی و فلسفی خشک و مدرسه ای اند.

مصلح جهانی در ادیان

بر پایه ی اصلی، فطرت انسان، حق طلب است. با جمع بندی مجمل و خلاصه، به این نتیجه می رسیم که در اعتلا و انحطاط تمدن ها و فرهنگ ها آنچه باقی می ماند، خیر است و شر، جز نفرین، چیزی را بر جای نمی گذارد. در سرانجام این عالم، آنچه می تواند باقی بماند، صلح است و خیر. البته در موضوع مهدویّت، وقتی از بحث های خشک فلسفی خارج شده، به سراغ ادیان می رویم، مسئله منطقی و توجیه پذیر می شود. ادیان نه تنها به مصلح و منجی بشارت می دهند، بلکه او را مشخص هم می کنند. با مراجعه به قرآن، آیاتی را می بینیم که در همه ی حوادث وارد شده و به این حقیقت پرداخته است:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌»(4)؛
در زبور بعد از ذکر [تورات] نوشتیم: بندگان شایسته ام وارث[حکومت] زمین خواهند شد.
در انجیل«یوحنّا» آمده که در آخرالزمان، حضرت مسیح (علیه السّلام) به آمدن «پاراکیریتوس»بشارت داده است.
پاراکیریتوس، واژه ای است که محققان اسلام آن را بررسی و به نتایج خوبی رسیده اند. شامی ها و سوری ها پاراکیریتوس را به «فارقلیط»ترجمه کرده اند که در اصطلاح مسلمانان، به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (ستوده شده)گفته می شود.
مسیحیان به ترجمه ی«پاراکیریتوس»به «فارقلیط»اعتراض کرده اند؛ متکلمان مسیحی معتقدند: این واژه به معنای شفیع، وکیل مدافع یا حامی روح القدوس است. پژوهشگران اسلام، از جمله مرحوم شعرانی در کتاب اثبات نبوت، به این اعتراض پاسخ داده اند.
بر مبنای تحقیق شیعه، انجیل یوحنا نیز در مقایسه با اناجیل دیگر عمیق تر و روشن تر است- در چهار جا، از پاراکیریتوس بحث کرده است:
«شخصی خواهد آمد و مردم، دور او را خواهند گرفت و به او ایمان خواهند آورد.» در باب دیگر گفته است که این شخص، پاراکیریتوس است. از آنچه در این بخش انجیل و یا سایر فرازهای آن آمده- که گاهی به غایب بودن نیز صراحت دارد- می توان نتیجه گرفت که حضرت مسیح (علیه السّلام) به آخرالزمان و به وجود اقدس امام (علیه السّلام) اشاره کرده است.

تفکر اسلامی

در روایات شیعه و سنّی نیز نام حضرت، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است. در احادیث شیعه که به صدها روایت می رسد و بسیاری از آنها به لحاظ سند معتبرند، هویت آن بزرگوار و فرزند امام عسکری (علیه السّلام) مطرح شده است. بنابراین، وقتی نقل- که همان متون دینی است- با عقل پیوند می خورد، می توان به باور یقینی رسید:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ‌ »(5)؛
این آیه با آیات قبل که از برخوردها و تعارض ها بحث کرده، مطلب مفیدی را به دست می دهد؛ همان طوری که آیه ی :«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا...»(6) چنین است.

به سوی آماده سازی ظهور

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لاَ یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً...»(7)؛
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد؛ همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند،[ آن چنان] که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت.
ملتی که در عصر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زندگی خواهند کرد، عبادت خدا می کنند، شرک نمی ورزند، صفا و صداقت دارند، و جز خدا را در اهدافشان دخالت نمی دهند. این، جامعه ی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.
باید کار زیادی کرد. مؤسسات، تشکل ها، جمعیت ها و گروه ها باید حرکت کنند و کار، هر چه اساسی تر انجام گیرد و از قصه ها و داستان ها نیز به درستی بهره گرفته شود. ما باید به سوی ساختن جامعه ای شایسته ی انتظار حرکت کنیم.

پی نوشت ها :

1.قصص(28) آیه ی 5.
2.بندیکت اسپینوزا Benedict Spinoza, 1677-1632.
3.Emanoel Kant
4.انبیا(21)آیه ی 105.
5.همان.
6.قصص(28)آیه ی 5.
7.نور(24)آیه ی 55.

منبع مقاله :
امامی کاشانی و دیگران؛ (1385)، گفتمان مهدویت( سخنرانی و مقاله های گفتمان چهارم)، قم: مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه ی قم)، چاپ چهارم